چشمانت
...
لبانت
...
دستهايت
...
«
قرعه » می کشم،
و در صداقت وجودت گم می شوم
.
*
قرعه ؛ يکی از قواعد فقه اسلامی است که در صورت مشابه بودن چند وضعيت اقدام به قرعه انداختن ميشود...
--------------
چند تا غزل...دور ميزنند...توی سرم...هی...هی...خودکارهايم اما رنگ نوشتن ندارند...ديگر...انگار
...
عالی بود.
به نظرم هنوز تا شعر شدن يکی دو قدم داره
مرسی عالی بود به ماهم سری بزن با غزل رباعی به روزم
چیزی که تو شعر موج میزنه حس زیباست.....به من هم سر بزنید
من خيلی ازاين نوشته ات خوشم اوومد. راستی دفعه پيش بات کامنت گذاشتم ناپديد شده... شرمنده
آفرين !!!! از اين قرعه ها يک کم هم به محسن ياد بده تا بيخودی لاتاری نکشه!!!!......انصافا قشنگ بود. دستت درست.
تو مثل اينکه زيادی اصول فقه می خونی .. بابا دو واحد که ديگه اين همه فشار لازم نداره ( ايکون خنده يک همرشته ای ) بگذريم .. کار قشنگی بود فکر هم نمی کنم به اون توضيح نياز داشت همون طوری هم قشنگ بود .. اما راستش من اون متن زيری رو بيشتر پسنديدم هيچ کدام از خودکارهايم رنگ نوشتن ندارند .. برقرار باشيد .. لطفا !
سلام بانو! هر چه هست از عيار بالای خودتان است .
سلام...خب راستش معنی اش رو درک نکردم...ولی اين سطر آخرش يه حس عجيبی داشت...در صداقت وجودت گم ميشوم...راستش اين روزا خيلی دنبال اين صداقتم...اما نيست!...اگه شما ديديد به منم بگيد!
سلام نغمه ... نمی دونم چرا هنوز توی شعر پايين می چرخم جای پست جديد ... حضرت غزل ... خوبی دخترک؟! ... ماه مبارک ... دعا ... يا علی